در محدودیت فلسفه غیر افلاطونی ( و غیر ایرانی)

در یادداشت قبلی از لزوم ورود آموزه های متعالی (ترانسندنتال) در روند تکامل فلسفی سخن گفتیم1. در ترسیم دانش فلسفی ، محاط (سیستم) به وسیله سوپرا-سیستم (محیط) احاطه شده است. اشراف بشر به سوپرا-سیستم در حد کفایت میباشد نه در حد کافی ، یعنی بشر نمیداند که در سوپرا-سیستم چه میگذرد.

گربه شرودینگر در محاط (سیستم) از محیط بیرونی خبر ندارد. ادیان یک جز از هزاران جز دانش سوپرا سیستم را برای بشر فراهم میکنند. اجزاء دانش محیط (معرب سوپرا سیستم) شامل پاسخ به سوالات بنیادی از جمله قضیه عدالت، زندگی پس از حیات ، قدرت، ثروت ، دانش ، محبت و مزایا و معایب آنهابه طور نسبی توسط دانش متعالی نشان داده شده و قضیه معکوس آنها نیز در طول تاریخ تبیین شده است (اصل و معکوس قضایا).

اپیکتتوس فیلسوف شهیر روم شرقی (هیرا پولیس در ترکیه امروزی) میفرماید که تلاش خود را برای کنترل اموری که در اختیار تو نیست متمرکز نکن. یک ایرانی در طول عمر (خواسته و ناخواسته) به صورت ذاتی بر فعالیتها و کردارهای بسیار اشتغال میورزد، بسیاری از آنها را نیمه کاره میگذارد و بر خلاف یک اروپایی – آمریکایی گاها در هیچکدام به تکامل نمیرسد.

پایه گذار این فلسفه وجودی، ارادی نیست و نقایص ایرانیت نیز حاشا شدنی نیست، زیرا در ایرانیت بسیاری کارها به کمال نمیرسد. چنانکه تاریخ ایران هم نشان میدهد ، ایرانیت به جمهوریت نظیر کمال آتاتورک در ترکیه نرسید. یعنی ایرانیت به صورت ذاتی وارد به قضایای مختلف میشود ولی به کمال نمیرسد و نمیرساند ، البته بهتر بگوییم، کمال او هویدا نمیشود.

در قضای بالا بر اپیکتتوس گرامی انتقادی وارد است، و آن اینست که در فلسفه متعالی یا ترانسندنتال عقیده بر این است که راه حتی فراتر از زندگی ادامه دارد، حتی یک ایده نمی میرد. فلسفه بدون متافیزیک به یک عمر محدود است.
ذهنیت های بزرگتر ممکن است در یک زندگی مجرد کمال خود را پیدا نکنند اما چرخشی بر چرخ (چاکرای) آرزوها (دعا) هستند.
در همان زمان که آرزو میکنیم، تلاشی هر چند کوچک و ناقص برای آموخن هنر، دانش و یا عدالت میکنیم، قدمی کوتاه و لازم برمی داریم، ممکن است میلیون ها قدم برای رسیدن به مقصد لازم باشد.
در فلسفه ایرانی-افلاطونی در یک نقطه، تعالیم معنوی می آید و قدم های شما فرشته ای یا شیطانی می شود، یک جراحی که برای اصلاح مسیر و ادامه راه تکامل لازم است. فلسفه ترانسندنتال (خدا محور) ایرانی و متافیزیک افلاطونی میداند که در خروج از محاط (سیستم) ناشناخته ها بسیار است (قضیه غار افلاطونی2).

فلسفه ایرانی آرام، آهسته ، گام به گام و بر مبنای کمال نهانی و ادامه دار بودن مسیر استوار است. نه اینکه بتوان نفی فلسفه دنیا محور (رواقی گری) را کرد، فلسفه رواقی شادمانی و کام و پیروزمندی را پاس میدارد و دارای پتانسیل تغییر بسیار است، آموزه های رواقی متعالی در افسانه گیلگامش3 از خدا (ناحیه متعالی) نیز به گیلگامش رسیده است ، یعنی هم عنصر ترانسندنتال دارد و هم معانی و مزایای دنیوی دارد، بدین معنا شاید بتوان سیدوری سابیت بانوی فرزانه افسانه گیلگمش را نخستین معلم رواقی تاریخ دانست.

پتانسیل بسیار فلسفه رواقی برای زندگی از میان برداشتن موانع در ایدئولوژی های زمینی به صورت سطحی و بنیادین وجود دارد ( نه به صورت تفلسف و عمق بینی ). اما ایدئولوژی متعالی در نهایت میتواند به نوعی ترک دنیا ، محافظه کاری گسترده و یا کند شدن حیات منتهی شود. اما مسیر راستین زندگی کدام است؟ دو معلم برای رساندن قطار زندگی به مقصد لازم است. یکی معلمی که سخنان متعالی و اخلاقیات و شرافت را پاس بدارد و دیگری پادشاهی که موانع را شکسته و روال زندگی را به جریان بیاندازد.

دکتر امیرعلی رستم داودپور

دبیر انجمن قانون و شفا

.

  1. لزوم نگرش فرازمانی به موضوعات عمده تاریخی، امیرعلی رستم داودپور، آزادی نیوز، 22.دسامبر.2023 ↩︎
  2. Allegory of the Cave, Plato ↩︎
  3. در ترجمه شاملو آمده که «سی‌دوری سابیت» خاتون فرزانه و نگهبان درخت زندگی با او می‌گوید: “گیلگمش! به دنبال چه در تکاپویی؟ حیاتی را که می‌جوئی بازنخواهی یافت. آن زمان‌ که خدایان به آفرینش آدمی آستین برزدند، مرگ را نصیب او کردند و حیات در کف ایشان است. پس تو، روز و شب را به شادی می‌گذار. هرروز نشاطی نو می‌کن. روز و شب به پای‌کوبی و رامشگری بگذار. جامه‌هایت پاک باد. موی شسته و اندام پاکیزه کرده، کودکی ببین که دست خویش در دست تو دارد! باشد که محبوب تو بر سینه تو نشاط کند که آن‌چه از آدمی ساخته تواند بود همه این است”.    ↩︎

One Reply to “در محدودیت فلسفه غیر افلاطونی ( و غیر ایرانی)”

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *