شاید گذشتن از مساله زندگی مشترک و به دست آوردن آزادیهای قبل از ازدواج نوعی ایده آل برای کسانی باشد که زندگی مشترک سختی را سپری کرده اند. امروزه با تقویت بنیه اقتصادی بانوان، مشکلات عدیده از جمله عدم تمکین در میان همسران بسیار رایج است، بدین معنا که بالا رفتن سطح توقعات بانوان ، نیازهای روانی و عاطفی ایده آل و تلویزیونی ، نیاز به درک و تفاهم بیشتر و در میان مردان نیازهای جنسی غیر واقعی، نیاز به شرکای متعدد، عدم تحمل جر و بحثهای ممتد و مکرر و عوامل عدیده دیگر باعث شده که در دراز مدت و با تراکم رسوب های عاطفی زندگی مشترک مورد تهدید قرار گیرد.
بحث طلاق در کنار تجرد اجباری قشر وسیعی از دوشیزگان و مردان ایرانی معزلی است که نمیتوان تمام تقصیر آن را بر گردن حکومتها یا افراد انداخت. باز شدن فضای ارتباطات، از جمله اینترنت، کم شدن هیجانات زندگی مشترک بویژه در اثر عوامل اقتصادی، انزوای طولانی مدت خانواده ها و احساس افسردگی ناشی از آن، آسان شدن خود ارضایی و بسیاری عوامل دیگر مجموعا نوعی روح جمعی را ایجاد کرده که میتوان آن را دیو طلاق نامید.
دیو در زبان اوستایی به معنای موجودات اهریمنی و دون صفت شناخته میشدند، اما ماهیت آنها به خوبی تعریف شده نیست. در اوستا و آیین زردتشتی تقریبا تمام صفات دون را (رذیله) به یک دیو نسبت میدادند، حتی سر وقت نبودن، فراموشی و مانند آن را به دیو منتسب میکردند.
اما دیو چه بود؟ آیا دیوها از میان رفته اند؟ آیا با آمدن دین های مونوتئیست دیو ها با دیدن صلیب یا خواندن قرآن ناپدید شده اند؟ دیو به نظر گسترش روح جمعی و یک صفت به نوعی میباشد که افراد زیادی را به هم مشبه و درگیر سازد (دیوانه)، مثلا افراد زیادی را در خیابانها به بطالت بکشاند و وقت آنها را در ترافیک هدر دهد.
دیو روح جمعی یک عادت است و از قضا از علائم آن میتواند خستگی مفرط یا پشیمانی بی حاصل پس از اتمام عمل باشد، یعنی فرد دیوانه (به مفهوم جامعه شناسی) ممکن است پس از پایان عمل پشیمان، خسته، فرتوت یا عصبی گردد (یا نگردد) زیرا دیو و اندیشه دیو از تن و روان آدمیان قوت میگیرد. در حالی که این صفات (خشم ، شهوت، فحاشی، …) معمولا در همه ابتا بشری وجود دارد ولی دیو میتواند وجهه مسری، بیشینه یا کمینه (اکسترمم)، منفی و مذموم صفت باشد.
اما دیو یعنی اینکه فردی دیوانه است یا نه نمیتواند با جنون آنی یکسان باشد، در فرد دیوانه معمولا در اثر تکرار، صفات مذموم ترقی و تکوین میابند (مانند اعتیاد) اعتیاد نیز روح جمعی را درگیر میکند، مسری میباشد و جز رده بندی دیوان رده بندی میشود.
نام دیو | نام مشابه | توضیح | اوستایی | پارسی میانه | |
---|---|---|---|---|---|
آشموغ | نام دیوی فریبکار و دروغگو که دو بههمزنی و سخنچینی و بدگویی | ||||
اپوش | دیو خشکسالی و با اسپخروش دیو با ایزدان بارانساز (از جمله تیشتر) جنگ میکند. | apaoša | apōš | ||
ایشوش هواثخت | از دیوهای مرگ آفرین | Ishvash Havasakhto | |||
استوئیدات | دیو مرگ | جان را بستاند. | |||
اسروشتی | دیو ناشنوائی و نافرمانبرداری است. | ||||
اشکهانی | اشگهانیه یا اژگهن | دیو تنبلی است. | |||
اَکهتَش | دیو انکار است. | -akataš | akataš | ||
اَکومَن | اَکهمَنه | دیو اندیشه بد و برگزیده دیوان است. | -akōman | -aka.manah | |
بوتی | دیو بتپرستی است. | ||||
بوشاسب | بوشایست | دیو خواب سنگین است و مانع از بیداری هنگام سپیده دم میشود. | -būšyastâ | būšâsp | |
پئریمئتی | دیو بدمنشی و تکبر است. | ||||
پس دیو | مردمان را از انجام کار بازمیدارد. | ||||
پوش دیو | دیوی است که انبار میکند نه خود به کار میبرد و نه به دیگران میدهد. | ||||
پینیه | دیو خست است. | ||||
ترومئتی | دیو نخوت و غرور است. | ||||
تب دیو | فهم مردمان را پراکنده میکند. | ||||
جهی | دیو ماده شهوتانگیز، پناه دهندهٔ گناهکاران است. | ||||
چشمک | دیو زمینلرزه و آورندهٔ گردباد است. | ||||
خشم | برهم زنندهٔ آسایش آفریدگان اهورامزداست. | ||||
دروگدیو | دروج، دروغ | دیو دروغ و تباهکنندهٔ جهان راستی است. | druj- | ||
دریوی | دیو گدائی و دریوزگی است. | ||||
دیر | دیو پسانداختن کار مردمان است. | ||||
رشک | دیو کینتوزی و بدخواهی است. | ||||
زرمان | دیو پیری است. | ||||
ساوول | دیو گسترش پادشاهی بد و ستم و بیداد و آشوب در زمین است. | sâwul | -saurva | ||
سپزگ | دیو سخنچینی است. | ||||
سهم | دیو ترس و نهیب است. | ||||
سیچ | سیژ | دیو نابودی است. | |||
گوزهر | گوچهر | مخالف ماه است. | |||
مرشئون | دیو فراموشی است. | ||||
ناگهیس | ناگهیس از دیوهای کماله و از آفریدگان اهریمن میباشد دیوی که نماد وسوسه و کج اندیشی و گسترش دهنده بیدینی است دیو نافرمانی، ناخشنودی و بهتان است وقتی بدی به مردم میرسد آنان را وامیدارد تا ناسپاسی یزدان کنند و نصیحت نپذیرند. | nâghēs | nânghaisya | ||
ننک | دیو ننگ است. | ||||
نسو | دروج نسو | دیوی است که بر تنِ مرده میتازد و آن را ناپاک میکند. | |||
وایبد | دیو مرگ است. | ||||
ورون | دیو شهوت است.[۵][۶] |
در اوستا روشی برای راندن دیو به جز مانترا و دعا توصیه نشده (تا جایی که از اوستا شناسان استفسار کردیم.) به نظر نمیرسدمانند رستم شاهنامه دیو را بتوان کشت، به نظر میرسد دیو را باید با فرشته جایگزین کرد
دیو چو بیرون رود فرشته در آید (حافظ)
یعنی فرد دیوانه را باید به سمت و سویی برد که هم زیبا باشد و هم به جای عادت ، همت را جایگزین کند. طلاق به معنی جایگزینی “دیو” با “فرشته” بعدی میباشد یعنی حل کردن مشکل دیو با ندیدن آن یا با ترک آن، در طلاق دیو به مقام فردیت و کوچک انسان نگریسته میشود، در حالی که در عمل دیو فراتر و بزرگتر از انسان و مقام جمعی و مینویست و با طلاق درمان نمیگردد یعنی طلاق راه درمان اجتماع نیست. ادیان غالبا درمان امراض اجتماعی را در نماز و اعمال شرع خلاصه میکنند ولی همانگونه که دین گسترش میابد، امراض روان نیز از همان قانون مینوی پیروی کرده و گسترش میابند.
مقام دیوستیزی و جنگیدن با دیو که در نهایت به پیروزی نور “فرشته” می انجامد لزوما ترک و مخاصمه نیست. در مقام روح جمعی یعنی برای غلبه بر دیو باید منش و درمانی وجود داشته باشد که لزوما روح جمعی را درمان کند نه اینکه انسان را دیو جامع پنداشته و او را مقصر تمام مشکلات و مصائب زندگی بشمارد. روح جمعی “دیو” همان معضلی است که با طلاقهای موردی حل نمیگردد، بلکه به نسک شاهنامه پهلوان آیینی را میطلبد. و درمان چیست؟ درمان دیو ، کیمیاگری نام دارد.
دکتر امیرعلی رستم داودپور
دبیر انجمن قانون شفا