دیانت ما عین سیاست ماست؛ دروازه ورود دین به دروغ ؛ دکتر امیرعلی رستم داودپور

کمتر کسیست که این گزاره را از آیت الله روح الله موسوی خمینی به خاطر نداشته باشد. دیانت ما عین سیاست ماست که مشابه رویکرد صهیونیستها در یکسان سازی افکار دینی یهودی و استفاده ابزاری از آن برای ارتکاب جنایت علیه بشریت قرار گرفته است، پرسش فلسفی تفاوت بین دین و سیاست چیست؟ و موفقیت جنبش های دینی سیاسی را برای رهایی، آزادی و سعادت جامع بشری میطلبد.
اما بر خلاف همیشه که همه نیزه ها به سمت و سوی ملتهای مسلمان نشانه رفته است، این پرسش را امروز در باب صهیونیسم و عبرت نافرجام وغیر اخلاقی که امروز در فلسطین و در شکل ارتکاب جنایت علیه بشریت شاهد آن هستیم را مورد بررسی قرار میدهیم.
در میان ایدئولوژی‌های سیاسی، کمتر جنبشی را می‌توان یافت که همچون صهیونیسم تنش فلسفی میان حقیقت و دروغ یا دوگانگی را به این شدت در خود داشته باشد. صهیونیسم که در اواخر قرن نوزدهم، در بستر موج‌های گسترده یهودستیزی در اروپا پدید آمد، در ظاهر جنبشی ملی‌گرایانه و سکولار برای تأسیس یک دولت یهودی در فلسطین معرفی شد. اما ورای این چهره آشکار، شبکه‌ای پیچیده از حقیقت و فریب نهفته است؛ جایی که شعار آزادی‌خواهی اغلب پوششی برای استعمارگری بوده و رنگ‌وبوی دینی در دل سیاستی که ظاهراً سکولار معرفی می‌شود، نفوذ کرده است.

این دوگانگی تنها به صهیونیسم محدود نمی‌شود؛ بلکه بسیاری از جنبش‌های سیاسی، با وارونه‌سازی ارزش‌ها، دروغ را حقیقت و حقیقت را دروغ می‌نمایانند و اصالت را قربانی مصلحت می‌کنند. همانند الهه‌ی رومی «ژانوس» – نماد دوگانگی – این مقاله نشان می‌دهد که آمیختن دین و سیاست، به‌ویژه در پیوند یهودیت و قدرت سیاسی، جنبش‌هایی متناقض و ذاتاً فریبنده پدید می‌آورد.

ژانوس: تجسم الاهی دوگانگی

در اسطوره‌شناسی روم، ژانوس خدای آغازها و پایان‌ها، دروازه‌ها و گذرگاه‌هاست؛ او را غالباً با دو چهره ترسیم می‌کنند که به دو سوی متقابل می‌نگرند. این دو چهره نه تنها گذر زمان، بلکه تضادهای بنیادین زندگی انسانی را بازنمایی می‌کنند: صلح و جنگ، جوانی و پیری، هرج‌ومرج و نظم.

ژانوس نماد دروازه‌ای است که از یک سو به حقیقت و از سوی دیگر به فریب گشوده می‌شود. از همین رو در فلسفه و سیاست، ژانوس به نقد نظام‌هایی فراخوانده می‌شود که در ابهام و دوگانگی می‌زیند؛ نظام‌هایی که در ظاهر نوید روشنایی می‌دهند اما در عمل ظلم و سلطه را تداوم می‌بخشند.

این مفهوم دوگانگی ژانوسی، امروز نیز در سیاست معاصر دیده می‌شود؛ آنچه برای گروهی حقیقت است (مثلاً «حق تعیین سرنوشت ملی») برای دیگری دروغی آشکار (مانند «رانده شدن ملت بومی») جلوه می‌کند. سیاستمداران برای حفظ قدرت، در این مرز مبهم میان حقیقت و دروغ حرکت می‌کنند. بدین‌سان، تلاش برای ترکیب امر مقدس و امر دنیوی – دین و سیاست – به اجتناب‌ناپذیرترین شکل ممکن به ابهام اخلاقی و فریبکاری می‌انجامد.

دوگانگی و دروغ در پیدایش صهیونیسم

صهیونیسم از دل رنج و آزار برآمد، اما خود به‌سرعت از الگوهای استعماری بهره گرفت و روایت‌های تاریخی و هویتی را وارونه ساخت. هرچند بنیان‌گذار آن، تئودور هرتزل، صهیونیسم را سکولار معرفی کرد، اما این جنبش همواره بر اسطوره‌های بازگشت کتاب مقدس تکیه داشت و میان اسطوره دینی و جاه‌طلبی سیاسی، پیوندی ناهمگون برقرار کرد.

این دوگانگی به دروغ‌هایی انجامید که تا امروز نیز باقی است: بازگشت یهودیان به فلسطین به‌مثابه «حقیقتی تاریخی» معرفی شد، اما هم‌زمان وجود و حقوق فلسطینیان یا انکار شد یا مانعی مزاحم قلمداد گشت.

از منظر فلسفی، این وضع یادآور دیالکتیک هگلی است؛ جایی که تز (آسیب‌پذیری یهودیان) و آنتی‌تز (میل به استقلال ملی) در قالب یک دولت متناقض و پرتنش به سنتز می‌رسند. حقیقتِ خودمختاری ملی از نگاه صهیونیست‌ها، از سوی مخالفان به دروغی استعماری تعبیر می‌شود؛ تحمیل ملی‌گرایی اروپایی بر سرزمینی چندقومیتی.

به همین سان، برخی جنبش‌های چپ، صهیونیسم را پروژه‌ای نژادپرستانه می‌دانند، حال آنکه جناح‌های راست، مخالفت با صهیونیسم را مساوی با یهودستیزی معرفی می‌کنند. این وارونگی‌ها، نشانگر سیاست ژانوسی در صهیونیسم است: رویی به گذشته‌ی دینی دارد و رویی دیگر به آینده‌ی سکولار، اما پیوند این دو، جز فریب و تناقض نمی‌آفریند.

شکست جنبش‌های دینی–سکولار: یهودیت و سیاست

جنبش‌هایی که می‌کوشند دین را با سیاست درآمیزند، اغلب به دلیل تضادهای درونی شکست می‌خورند. در صهیونیسم، پیوند یهودیت – دینی با تأکید بر اخلاق یکتاپرستی و تجربه‌ی زیست در تبعید – با ملی‌گرایی سیاسی، ساختاری فریبنده آفرید.

این درهم‌تنیدگی موجب شد که انتقاد از سیاست‌های اسرائیل به‌عنوان حمله به یهودیت جلوه کند؛ وارونگی‌ای که دروغ را به‌جای حقیقت می‌نشاند. بسیاری از خاخام‌ها و اندیشمندان یهودی هشدار داده‌اند که پیوند زدن وعده‌های آخرالزمانی و رسالت دینی با سیاست روزمره، هر دو حوزه را فاسد می‌سازد.

نمونه‌های مشابه در دیگر فرهنگ‌ها هم دیده می‌شود: ناسیونالیسم مسیحی در غرب یا جنبش‌های سیاسی اسلامی در خاورمیانه، همگی با ادعای پاکی دینی به توجیه شکست‌های دنیوی روی آورده‌اند و حقیقت اخلاقی را در خدمت دروغ ایدئولوژیک وارونه ساخته‌اند.

نتیجه‌گیری

دوگانگی فلسفی در صهیونیسم و جنبش‌های مشابه نشان می‌دهد که حقیقت بقا چگونه به دروغ طرد و انحصار تبدیل می‌شود، و سیاست سکولار چگونه لایه‌های دینی پنهان در خود نابود میکند تا در نهایت دین دروغ و دروغی به نام دین پدید آید.. آمیزش دین و سیاست، ذاتاً فریبنده است؛ زیرا امر مقدس را به ابزار قدرت و امر دنیوی را به امر مقدس بدل می‌کند.

راه رهایی شاید در جداسازی این دو حوزه نهفته باشد: دین می‌تواند راهنمای اخلاق و معنویت باقی بماند، اما نباید به ابزار سیاست بدل شود. در غیر این صورت، همانند ژانوسِ دوچهره، دوگانگی و فریب بر جامعه سایه می‌افکند و نزاع و سردرگمی را پایدار می‌سازد. خداوند دینی، خدایی که معاصی و گناهانی مانند نگاه به نامحرم را از حساب نمی اندازد، چگونه میتواند، نسل کشی و جنایت علیه بشریت را در خود ببخشد و چگونه میتواند بیگناهان را هم تراز مجرمان ابدی قضاوت کند؟ این پرسشی است که فقط در دین سیاسی و سیاست دینی به آن با دید کم اهمیت و مسخرگی نگریسته میشودتا دین نماد جهالت و بازی سیاسیون با خداوند حسابگر قرار گیرد.
فلسفه انتظار در تشیع ایجاب میکرد که روحانی نماهای کم شناخت، از ورود به عرصه دوگانه دینی سیاسی حذر کنند تا وارد این بازی که خداوند خود رهاننده و رهاننده خود خداوند است نشوند. اما اکنون
چه بازی ترسناکی و چه هم بازی دهشتناکی منتظر آنان است.

وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ ۗ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَٰكِن لَّا يَعْلَمُونَ

دکتر امیرعلی رستم داودپور
دبیر انجمن قانون و شفا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *