
کشف حقیقت از اهم مکاشفات عالم است. حقیقت اهم درجاتی است که دانشمند، آخوند ، عاشق و صفات فلسفی باید دارا باشند تا رسوا نگردد. حقیقت چیست؟
حقیقت بقای وجود است در نظر درعین فقدان اجسام در بصر ، حقیقت همان مقام الهیست که مانند عدالت غیر قابل تحمل میباشد.
در واقع کمال صفات از آنرو مملوک ذات الهیات است که طاقت تحمل بشر نسبت به آن محدود است.
خارج از دایره آن هر چه آفرینش است به زشتی و البته هزار برابر زیبایی آن مملوک بشر است. ذاتی که از چنته این ممالک فکری فاصله بگیرد خود را در دامان الهیات و بی حدود و حصور آن خواهد دید و این خرده مقاله را باید به مفاهیم آزادی که قبلا عرض گردید اضافه کرد.
عزرائیل، ذات بی وجود در الهیات:
قبلا در مورد ادیان عزرائیلی و لزوم درک صحیح از ماهیت ایشان هم مقالاتی نگارش گردید و هم اخبار و مستنداتی از جمله وصیت شهید غلامعلی رشید منتشر گردید که از خداوند میخواست به دست مبارک حضرت عزرائیل جانش را بگیرد و البته آن دست از آستین که درآمد؟ عزرائیل
اطوار ادیان عزرائیلی در تشییع انسان، در پرستش خدای، در کرامت عیسی حتی در هند، شیر ریختن بر شیولینگام و … … تقریبا اگر چه قسمت اعظم ماهیت و کردار پرستشی بشر را تشکیل میدهد اما در حقیقت به هیچ خدا منفعت و بر ایشان اجری جز با هم بودن و زندگی کردن و گذران عمر به خیال نمیرساند و البته سازندگی، معماری و ساخت تمدن بر حسب معیارهای مشترک را نباید از منافع پرستش محذوف کرد و این یکی از همان میوه های تلخ حقیقت است که البته جهانگیر هم هست. و البته اصل عزرائیل همان مرگ است که آن نیز میوه تلخ دیگر درخت حقیقت است.
اما در محضر الهی، آنجا که ذات الهی مشهود در هر چیز است، نخست تفکیک صفات الهی به منصه ظهور میرسد یعنی اهورامزدا از اهریمن جدا میگردد (در عین توحید) دویم عزرائیل (دیو مرگ) ، اسرافیل (دیو اسراف) و مکاتب ایشان ظهور میابد. دشمنی ایشان با بشر نمایان میگردد و البته آنچه دیده میشود برائت حق و برائت حقیقت است از ایشان به جز آنچه در جبر و جباریت الهی بدینشان رسیده است.
در این حالت است که مرگ هست ، اصراف هست، لیک در ذات حقیقت و در جاودانگی او نیست و در آنها تشکیک و تشویش می افتد. بهترین زمان برای ادراکات الهی و غوص در باب الهیات ، همین رستاخیز عظیم و جدایی مراتب حق از باطل در فتنه بزرگ عزرائیل بود بود که ذره ای از آن نصیب ما گردید.
إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا ﴿۱﴾آنگاه كه زمين به لرزش [شديد] خود لرزانيده شود (۱)وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا ﴿۲﴾و زمين بارهاى سنگين خود را برون افكند (۲)وَقَالَ الْإِنْسَانُ مَا لَهَا ﴿۳﴾و انسان گويد [زمين] را چه شده است (۳)و انسان گويد [زمين] را چه شده است (۳)يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا ﴿۴﴾آن روز است كه [زمين] خبرهاى خود را باز گويد (۴)بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا ﴿۵﴾[همان گونه] كه پروردگارت بدان وحى كرده است
این مدرسه ایست که درب آن هر “خدا داند سال” باز میگردد و اسرار الهیات بیرون میریزد و طالب درجه استادی میابد. زیرا در پرسش فلسفه و چه باید کرد، همانست که خدا تبیین میکند بسیاری از جواب ها را و زمین خود را تعریف میکند.
وصف این حالت که کثرت در عین وحدت است ، از کرامات ملازمت الهیست و مقام شهادت و مشاهده نیز میتوان نامید ، هر چند اولی را گمان بشر چیز دیگریست.
دکتر امیرعلی رستم داودپور
دبیر انجمن قانون و شفا