آتش بس میان ایران و “ناتو”؛ جدایی مسیر آنان که دلشان برای میهن میتپد از دروغگویان (داستان دو مادر و فرزند) – موسیقی
داستان دو مادر و حکایت قاضی دانا
در روزگاران قدیم، در شهری کوچک و آرام، دو زن زندگی میکردند که هر دو مدعی بودند مادر یک کودک خردسال هستند. اختلاف آنها به حدی شدت گرفت که در نهایت، تصمیم گرفتند به نزد قاضی شهر بروند تا او حق را مشخص کند.
قاضی، مردی سالخورده و خردمند بود. وقتی سخنان هر دو زن را شنید، متوجه شد که هیچیک سند محکمی برای اثبات ادعای خود ندارد. پس به فکر فرو رفت و سپس دستور داد شمشیری تیز بیاورند. وقتی شمشیر را آوردند، قاضی رو به دو زن کرد و گفت:
“من نمیتوانم به درستی تشخیص دهم که این کودک از آنِ کدامیک از شماست. بنابراین، تصمیم میگیرم کودک را به دو نیم تقسیم کنم تا هر کدام، سهمی برابر داشته باشید!”
یکی از زنان، بیدرنگ فریاد زد: “آری، اینکار را بکن! اگر من نتوانم او را تماموکمال داشته باشم، هیچکس نباید داشته باشد!”
اما زن دوم، با چشمانی پر از اشک، به زمین افتاد و التماس کرد: “نه، لطفاً! کودک را نکشید! بگذارید او را تماموکمال به آن دیگری بدهید، فقط زنده بماند!”
در این لحظه، قاضی لبخندی زد و دستور داد کودک را به زن دوم بسپارند. سپس رو به جمعیت کرد و گفت:
“مادر واقعی کسی است که رنج از دست دادن فرزندش را نمیتواند تحمل کند و حاضر است برای نجات جان او، حتی از حق خود بگذرد. اینک حقیقت آشکار شد.”
همه حاضران به خردمندی قاضی آفرین گفتند و زن دروغگو، که قلبش از مهربانی خالی بود، با شرمساری از آنجا دور شد.
و بدین ترتیب، عدالت به زیباترین شکل ممکن اجرا شد.
پایان.
✍️ این داستان برگرفته از حکایتی قدیمی درباره سلیمان نبی (ع) در کتابهای مقدس و قرآن (داستان داوری بین دو زن در سورهی انبیاء) است که در ادبیات جهانی بهویژه در افسانهها و متون اخلاقی مشهور شده است.
این داستان وطن دوستانی بود که از حق خود حتی برای عبور و مرور آزادانه به داخل ایران گذر میکردند (چه رسد به حقوق مالکیت) تا آفتی به سلامت مردم و عرصه و خاک وطن نرسد و کسانی که به نام ایرانی از ستم و جور بر مردم خود خشنود بود و اضر بودند تا وطن نصف و نیم و زخمی گردد تا به آنان برسد.
کسانی که در صف جنایات علیه بشریت و در صف آسیب رسانندگان به مادر میهن ایستادند از جمله آقای رضا پهلوی، مسیح علینژاد و لیست عریض و طویل کسانی که به ظاهر ایرانی ولی در باطن بند و قلاده اهریمنان بر گردنشان بود (حتی در خود جمهوری اسلامی) ، رسما خلع وطن شدند و حق به حق داران بازگشت. آن وابستگان حاکمیتی که میگفتند ایرانیانی که موافق نیستند نیز باید از ایران بروند و خود راهی آغوش دیگران شدند نیز از این مهره های سوخته جدا نیستند.
جمهوری اسلامی با شعار انتظار برای حکومت “مصلح” هر چه در توانش بود پیشاپیش جنگ کرد و اکنون انتظار میرود هر چه در توان دارد، با مردم ایران صلح کند، قوانین ناصواب را اصلاح کند و از آنچه موجب تشویش اذهان و امنیت مردم میشود بپرهیزد، در نهایت نه جانهایی که جمهوری اسلامی در سوریه فدا کرد و نه شعارهای مرگ بر آمریکا و … که سالهاست با شلوغکاری و تظاهرکشی رعشه بر اعصاب مردم ایران می اندازد به وقوع نپیوست و جز چند موشک با اطلاع قبلی ، آنهمه ادای کین و خشونت را اقناع نکرد.
متولیان جمهوری اسلامی باید از افراط و تفریط و آزار مردم دست بردارند.
ما هستیم تا با “کلمه” که ضامن آن خداوند است، ایران را به سوی سرنوشت بهتر نظاره و انتقاد کنیم
یاد و خاطر تک تک دانشمندان شهید و مرزبانان ایرانی و کودکان و شهدا ایران و غزه و لبنان گرامی باد و پیش به سوی خاورمیانه ای که سرطان در جای جای آن درمان گردد.
دکتر امیرعلی رستم داودپور
دبیر انجمن قانون و شفا