مدافعین حقوق بشر گزارش داده اند که دیوان عالی جمهوری اسلامی حکم اعدام سه تن از بازداشت شدگان اعتراضهای آبان ماه سال 1398 را تایید کرده است.
با توجه به اینکه حکم اعدام و سلب حیات مستلزم اینست که والاترین و شایسته ترین قضاوت، شائبه هرگونه تردید را در مورد جنایتکار بودن و به تبع آن مجرم بودن متهمان از بین ببرد و در شرایطی که سابقه دستگاه قضایی جمهوری اسلامی حتی در بالاترین مراتب همواره پر از اشتباه و بی عدالتی بوده است، میتوان گفت که این زور است که اکنون حکم صادر میکند و صدور حکم بوسیله زور فاقد اصل عدالت و شان قضاوت است.
صدور حکم به زور به این معنی است که شخص یا اشخاصی عدالت را فدای مصالح گروه قدرتمند کنند، در واقع سیستم قضایی فعلی در صدور احکام در مورد معترضان و مخالفان صلاحیت کافی ندارد، این سیستم در نهایت میتوان به حل اختلافات مالی و نیز جرائم قدیمی از جمله سرقت، رشوه و قتل رسیدگی کند و در مورد اتهامات “عالی” یعنی “آزادیخواهی و اعتراضات سیاسی و عقیدتی ” این سیستم ناکارآمد و فاقد صلاحیت است.
اتهامات عالی اتهاماتی هستند که متهم دارای شان و اندیشه و دانشی باشد که از لحاظ فلسفی و منطق از قاضی بالاتر و شجاع تر باشد و شهامت بیشتری در اعتراض به تضییع حقوق مردم داشته باشد. قضاوت در مورد چنین اتهاماتی فقط توسط گروهی از فرهیختگان و برگزیدگان ملی و اندیشمندان یک کشور میتواند انجام گیرد. از نمونه های دادگاه های عالی میتوان به دادگاه خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان اشاره کرد که شان و مرتبه و سخنان آنان فراتر از زمان و مکان مردم و آیندگان را خطاب قرار میدهد. جرم سقراط یکی از نخستین نمونه های شناخته شده جرم عالی در تاریخ بشر است که آدمی را در طول زمان مورد خطاب قرار میدهد در حالی که به مردم روم میگوید ای مردم خدایانتان برای شما چه کرده اند.
به نظر نمیرسد چه از نظر فرابشری و از نظر بشری، جمهوری اسلامی نگرشی به مفهوم عدالت عالی داشته باشد، از نظر جمهوری اسلامی الله خدایی است که ایران را پس از انقلاب اسلامی تصرف کرده و احکام الله به دست آنان باید اجرا گردد و حتی احکام الله اگر با احکام جمهوری اسلامی سازگاری نداشته باشد به وسیله فتوا قابل چشم پوشی و اغماض هست، جمهوری اسلامی نگرشی نسبت به مفهوم مسئولیت ندارد ، در واقع مشخص نیست صادر کننده فتوا در محضر عدالت چگونه میخواهد بار احکام و سیاست دنی صادره را نقبل کند، در قرآن نوشته شده که ، یرید لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا، در این آیه نوشته شده که الله میخواهد از اهل بیت رجس را پاک کند ولی نوشته نشده که الله این وعده را به رهبران مذهبی فعلی ایران یا آیت الله های صادره از قم نیز داده باشد، در واقع برداشتن بار این مسئولیت بسیار سنگین به وسیله گروهی که ابتدا با اشغالگری و غصب خانه ملت ایران پای به این کشور گذاشته اند معطوف به پارادوکسی است که جمهوری اسلامی که پیش زمینه هزار و چهارصد سال فقاهت و ارتجاع زمان (عقب نگاه داشتن زمان) را برای پاسخگویی به این معماها داشته شده ، پاسخ نداده است و پاسخی برای آن ندارد.
برای هزار و چهارصد سال ترمزی به نام امام زمان (مهدی موعود) روحانیون مذهبی را از دخالت در امور حکومتی به صورت مستقیم منع میکرد، این ترمز فرا بشری در واقع پاسخی به این پارادوکس بود که چه کسی نزد الله میخواهد این بار حکومت که سرشار از ستم و دروغ است بردارد، جز کسی که مستقیم با منبع وحی در تماس باشد، آقای خمینی با نوشتن کتاب و نظریه ولایت فقیه این ترمز را از جلوی پای روحانیت گرسنه قدرت برداشت و در نتیجه این ترمز هزار ساله کارآیی خود را از دست داد که نتیجه آن حرکت گستاخانه در حد ویرانی تاریخ و انسانیت بسیاری از مردم ایران بود. سابقه ندارد گروهی که با تاریخ تمدن یک کشور در چنین حد و اندازه ای دشمنی دارند زمام اشغالگری و مدعیان خدایی باشند. در ایران در دوره سلوکیان بازماندگان اسکندر برای مدتی چنین جایگاهی، یعنی حکومت بر کشوری اشغال شده را داشتند. روحانیون فعلی جا در جای پای آنان گذاشته و مدعی خدایی نیز هستند، پشتوانه آنها یعنی توسل به اهل بیت نیز که در فقاهت سنی و شیعی جای تردید دارد، آیا جواب خواهد داد و آنان را از زیر بار مسئولیت رها خواهد کرد؟ اگر به خدایی چیزی ایمان دارند!
گرسنگی قدرت:
این عبارت که در پارگراف بالا در مورد روحانیون جمهوری اسلام به کار بردیم به معنای اینست که اشخاصی عطش و شهوت قدرت (پول، سیاست، رهبری و ..) را داشته باشند، این گرسنگی فقط ازان روحانیون جمهورس اسلامی نیست، معمولا کسانی که با جمع زیادی مردم سر و کار دارند با توده های مردم بخصوص توده های کمتر رشد یافته سخن میگویند، این شهوت و عطش قدرت در آنان شکل میگیرد، این گرسنگی یک فرآیند روانی و احساسی است و ممکن است در هر کسی وجود داشته باشد، اما در هنگامی که شخصیتی بسیار گرسنه به قدرت برسد این زمامداری به استبداد و گرسنگی می انجامد. این یک قاعده روانی عمومی است، حال اگر این به قدرت رسیدن از ناحیه ایدئولوژیک باشد ، شخص خود را مورد علاقه خدایان و برگزیده آنان تصور کرده و حدود و مرزهای رعایت احکام را میشکند. از این رو هر گرسنه قدرت، ثروت ایدئولوژیک و غیر از آن به حکومت برسد مرزهای جدیدی را در افراط و تفریط رقم میزند.